در خستگی روحم به تو می رسم
در شبی که بی من نیستی
نیلوفر وار در من می پیچی
و من چونان تشنه ای در تو غرق می شوم
و لبانم در عطشناکی عشق؛ چونان کویر تفتیده ای ست
در شبنم واژه گان لبان تو
شب تا بی انتهایی زمان امتداد می یابد
ومن و تو تا بی انتهایی خواستن یگانه می شویم
آنگاه که تو سکوت را با سر انگشتانت بر پوستم می شکنی
من چونان فریادی در درون خود منفجر می شوم
آه ای نامیرا ترین لحظات
آه ای بی گفتگو در پس تکلم
مرا به چشمان آسمانیت بسپار
تا آن هنگام که ابری از وجوت بر من سایه افکند
و بعد این تن خسته در آغوش تو
تا صبح خواب سبزه زاران را خواهد دید
و پس آنگاه
صبح بر تن خسته من وتو خواهد تابید
د
12014 بازدید
5 بازدید امروز
15 بازدید دیروز
49 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian